نتایج جستجو برای عبارت :

کثافتی که وجودمو گرفته

خدایا دلم داره می ترکه، این ماه عزیزت هم اومد، مهمون خونه ات هم شدیم اما درد دلمون آروم نگرفت، کم کم دارن سفره رو جمع می کنن و من استرس کل وجودمو گرفته اگر این ماهم رفت امسال هم فرصت از دست رفت چه خاکی به سرم کنم؟ خدا درد دلم تازه تر از همیشه است یه فکری حال دلم کن!
صبحی دوباره با یکی از دوستان(****) رفتیم که به کتابخونه باغ اکبریه سربزنیم برای اینکه اونجا کتاب با موضوع علوم اجتماعی بیش تر داشت
از قضا نوشته بود از 6مهر تا 20 مهر بسته است ...
کنارش کتابخونه امام رضا بود رفتیم
بپرسیدم از مسئولش که میشه بدون عضویت از بخش سالن مطالعه استفاده کرد گفت : بله 
بعد راه افتادیم سمت خوابگاه تو راه کتابخونه و خوابگاه دانشگاه علوم پزشکی بیرجند هستش هر وقت از کنارش رد میشم دلم انیش میگیره یه چیزی مثل یه بغض ،حسرت و شکست تم
حس بدرد نخور بودن همه وجودمو گرفته
ناراحتم اونم خیلی زیاد
ولی از عصر فکر میکنم باید چکار کنم؟
الان اگه پشت هم حالشو بپرسم بیشتر آزارش ندادم؟
از این که هی بگم این کار رو بکن یا اون کار رو بکن کلافه نمیشه؟
نمیشناسمش
نمیدونم با حرف زدن حالش بهتر میشه یا حرف نزدن
حس میکنم دوست داره صحبت کنیم
ولی از طرفی حوصله ش رو نداره...
چرا من بلد نیستم که باید چکار کنم؟
دانلود آهنگ میشی فداش محسن ابراهیم زاده به همراه متن از رسانه رز موزیک با بالاترین سرعت و قابلیت پخش آنلاین در قالب mp3.
لطفا این آهنگ رو به اشتراک بگذارید و از بخش دیدگاه ها، نظر خود را درباره آن با ما در میان بگذارید.
جهت حمایت از ما رز موزیک را به دوستان خود معرفی نمایید و از بخش محسن ابراهیم زاده بازدید کنید.
Download Music Mohsen Ebrahimzadeh–Mishi Fadash + Lyrics
کار دنیارو باش تا که میشی فداش چجوری آخه انقده راحت میذاره میره
چی میخواستی چی شد همه بحثا بیخود تو می
دانلود آهنگ میشی فداش محسن ابراهیم زاده به همراه متن از رسانه رز موزیک با بالاترین سرعت و قابلیت پخش آنلاین در قالب mp3.
لطفا این آهنگ رو به اشتراک بگذارید و از بخش دیدگاه ها، نظر خود را درباره آن با ما در میان بگذارید.
جهت حمایت از ما رز موزیک را به دوستان خود معرفی نمایید و از بخش محسن ابراهیم زاده بازدید کنید.
Download Music Mohsen Ebrahimzadeh–Mishi Fadash + Lyrics
کار دنیارو باش تا که میشی فداش چجوری آخه انقده راحت میذاره میره
چی میخواستی چی شد همه بحثا بیخود تو می
و اما امروز...
همه چی داشت خوب و آروم پیش میرفت
تا اذان مغرب تقریبا؛ یهو حال دلم انگار زیر و رو شد و یه استرسی که نمیدونم چیه و چرا؛ هجوم اورد به وجودم انگار....
هر کاری کردم نتونستم کنترلش کنم و بازم مثل همیشه روحم به جسمم غلبه کرد و حس میکنم همه وجودمو درد گرفته... و بعدشم... هیچی
تنها کاری که میتونم کنم اینه دراز بکشم و تمام تلاشمو کنم فکر نکنم؛ ولی با خودم میگه یعنی میشه فکر نکرد؟
کاش میتونستم بخوابم لااقل
این بود پنجمین روز از بهاری که میتونست ی
یه حس بد تمام وجودمو گرفته
مث ی بختک روی قفسه سینه م
چرا مهدی مثل یه کوه آتش فشان یهو منفجر شد امشب؟
چرا انقدر تو دلش از خانواده من کینه س
چرا انقدر دیر و سخت فراموش میکنه؟
الان طرف منه اگر یه روز نظر من مخالفش باشه چی؟ اون موقع از منم کینه میگیره؟
چرا وقتی عصبانی بود هیچکدوم از حرفای من حالشو عوض نکرد؟
چرا جملات محبت آمیزمو ندیده گرفت؟
چرا براش مهم نبود که بهش گفتم منو چجوری صدا کنه؟
چرا برداشتن اینهمه مرز براش مهم نبود؟
دارم اشتباه میکنم؟
ان
در ناشناخته بودن انسان همین بس که پارسال با شوق و هیجان غیر قابل وصفی قصد دانشگاه و ادامه تحصیل کردم و قبول که شدم هیچ خبری ازون ذوق و شوق نبود!
و در حال حاضر دارم در دو مسیر کاملا متفاوت ( شایدم ۳ مسیر) کار میکنم که هر دوش تمرکز زیاد میخواد!! و هر روز هم فکر میکنم که کارم درسته یا نه؟؟ و ممکنه پشیمون بشم یه روز؟؟؟
امیدوارم که نشم.. اخیرا دارم طوری زندگی میکنم که حداقل روزی یکبار از خودم میپرسم " این واقعا تویی؟؟؟" 
دارم میگردم که خودمو از لا به لای
دانلود آهنگ جدید میشی فداش از محسن ابراهیم زاده به همراه متن از رسانه رز موزیک با بالاترین سرعت و قابلیت پخش آنلاین در قالب mp3.
از بخش آهنگ های محسن ابراهیم زاده بازدید کنید.
Download Music Mohsen Ebrahimzadeh–Mishi Fadash + Lyrics
کار دنیارو باش تا که میشی فداش چجوری آخه انقده راحت میذاره میره
چی میخواستی چی شد همه بحثا بیخود تو میمونی تو خلسه ی نبود حسشو حال و هواش
کار دنیارو باش تا که میشی فداش چجوری آخه انقده راحت میذاره میره
چی میخواستی چی شد همه بحثا بیخود تو می
به تازگی آهنگ جدید باران به نام چشمای تو منتشر شده که با دو کیفیت در پایین می توانید آن را دانلود کنید.
 
دانلود آهنگ جدید باران به نام چشمای تو 320
دانلود آهنگ جدید باران به نام چشمای تو 128
 
متن آهنگ باران به نام چشمای تو
اخماتو وا کن و منو نگاه کنوهمه جا از من و تو دارن میگنو
عشق تو رفته تو همه وجودمونمیذارم تو رو دور کنن از منو
من با تو رویای بودنو عشق آیندمونو میسازمپیش من گریه نکن آخه من روی چشمای تو حساسم
من با تو رویای بودنو عشق آیندمونو می
من بودم و کلی اعتماد به نفس. آدمی بودم که با هزار بدبختی تکه های خرد شده ی وجودمو دستم گرفته بودم و چسبونده بودمشون به هم. فکر میکردم دیگه همه ی رخوت و بی انگیزگی و سستی برای همیشه تموم شده. چشم انداز فوق العاده ای واسه زندگیم داشتم، فکر میکردم دیگه از این به بعد تنها احساسی که نسبت به خودم تجربه میکنم افتخاره. یهو همه چی داغون شد. له شد زیر پای تصمیم های اشتباه خودم، جوگیری های بی مورد خودم و به تعویق انداختن کارهام از سر شادی پیش از پیروزی یا ش
یهو دلم از زمین و زمان گرفت . احساس دلتنگی همه وجودمو گرفت . خدایا به حق همین ساعت همه عزیزای ما رو حفظ کن . 
به حق همین ساعت همه رفتگان ما رو بیامرز . 
به حق همین ثانیه ها و لحظه ها ما رو از شر ادم های بد حفظ کن . 
خدایا اگر کسی بدخواه ما بود از ما دور کن 
خدایا به همه عزیزای ما سلامتی بده . دل خوش و شادی بده . 
قسمت میدم به حق همین لحظه همه ی عزیزان ما به ارزو های خوبشون برسند . 
با یه دنیا تلاش، یه عاااالم تلاش، تیکه های گم شده و پخش وجودمو  اینور و اونور دارم می گردم و پیدا می کنم.
چه هااااا کشیدم تا خودمو پیدا کنم... چه ها کشیدم...! و هنوز هم پیدا نشدم!
.
.
.
هع آه...
 
می گردم
می گردم
می گردم
و باز می گردم
کار ما تا آخر دنیا جست و جوهاستما آدما پاره های گمشده ی وجود همیم؟ :) چه اونچه از چند سال قبل گم کردیم و چه از ازل... تا که خود ازلیمونو یادمون بیاد... یا شاید قبل تر از اون(فک کنم که توی ازل لزوما یکی نبودیم اما مطمین نیستم). که ه
بیخیال بودن خوبه ولی دیگ ن تا این حد ..‌. 
خوب نیس ادم گوسفند باشه البته بلانسبت گوسفندا  هه 
وقتی میبینم یسری ادما هستن ک براشون هیچ اهمیتی نداره ک چه بلایی دارن سرشون میارن اینکه میبینن دارن ناعدالتی میشه ولی هیچی نمیگن تمام وجودمو پر میکنه از حس تاسف
حالم بد میشه وقتی میبینم بین یه مشت احمق دارم زتدگی میکنم 
شاید بشه ادمی ک نااگاهه رو اگاهش کرد بهش فهموند زندگی ینی چی ولی ادمی ک نمیخاد بفهمه نه 
بخدا حیف هوا ک یسریا حرومش میکنن حیففف
روزایی که کار نمیکنم به شدت میره رو مخمو آزارم میده یه حس بد کل وجودمو میگیره. دیروزم از این روزا بود که خوب کار نکردم.  سر موضوعیم خیلی ناراحتم از خودم :( در مورد عکاسیمه. هووف بیخیال همچنان باید تلاش کنم. فروردینمو خیلی خوب گذروندم. خدا کنه از پس اردیبهشتم بر بیام. دیشب یه خواب تخیلی فانتزی کابوس وار دیدم خیلی بد بود. نمیتونم تعریفش کنم چون نمیدونم چجوری بگم که اصل قضیه درک بشه :/ صبح یه دور ساعت شیش بیدار شدم بعدش دوباره خوابیدم الانم یه ربع ب
امروز مستند پاپلی رو دوباره از تلویزیون دیدم و دوباره پرت شدم تو گذشته ای نه چندان دور. تو حال و هوای باصفای شمال و روستاهاش و لهجه ای که چقدر دلتنگش بودم و یه زمانی معتقد بودم رو مخه!
اونقدر دلم تنگ شد برای روزایی که همه بودیم، کنار هم بودیم، دور هم جمع بودیم و خوش بودیم و صفا میکردیم.
حس خفگی بهم دست داده، اصلا نمیتونم تحمل کنم! و خیلی برام عجیبه این حجم عظیم از دلتنگی که ازش بیخبر بودم و یهو سر باز کرد
احساس میکنم یه تیکه از وجودمو تو روستای پ
مثل دیوونه ها برای بار صدم توی روز و بار هزارم توی ماه چک میکنم
نه روز ها و نه ساعت ها ک حتی ثانیه ها هم دیر میگذرن!
کی میشه که جواب منو بدی؟
+ ترس وجودمو گرفته...
کاش تمام سال محرم بود...
یا امام رضا 
قربونت برم که همیشه آخر کار دستم پیش خودت درازه
دوماه جدت دستمو گرفت
هی زمین خوردم هی بلندم کرد
هی خسته شدم هی امید داد
یا امام رضا
تو که همیشه با من مهربون بودی
آبرومو جلوی امام حسین بخر
کمکم کن تا محرم صفر بعدی بهتر باشم
کمکم کن درجا نزنم
کمکم کن یه ذ
مثل دیوونه ها برای بار صدم توی روز و بار هزارم توی ماه چک میکنم
نه روز ها و نه ساعت ها ک حتی ثانیه ها هم دیر میگذرن!
کی میشه که جواب منو بدی؟
+ ترس وجودمو گرفته...
کاش تمام سال محرم بود...
یا امام رضا 
قربونت برم که همیشه آخر کار دستم پیش خودت درازه
دوماه جدت دستمو گرفت
هی زمین خوردم هی بلندم کرد
هی خسته شدم هی امید داد
یا امام رضا
تو که همیشه با من مهربون بودی
آبرومو جلوی امام حسین بخر
کمکم کن تا محرم صفر بعدی بهتر باشم
کمکم کن درجا نزنم
کمکم کن یه ذ
بی دلیل غمگینم.
و همچنان نمیتونم درست کار کنم و دستم به کارکردن نمیره... بیا بهم بگو قراره برام اتفاق خوبی بیفته. خیلی زود... شاید دلم خوش بشه. همه اهدافم دور به نظر میرسن حتی شاید دیده نشن. نمیتونم هیچکار کنم دلم میخواد فقط بشینم و نگاه کنم. به هیچی فکر نکنمو فقط به یه نقطه خیره بشم. و سکوت تمام ذهنمو بگیره. تا حالا امتحانش کردی؟ فقط اینجوری میتونی ذهنتو ساکت کنی تهی کنی از کلمات. کار سختی اما ارامش بخشه. حداقل برای من. کمک میکنه ناراحتیمو فراموش
فکرشو نمیکردم یازده سال شده باشه.خیلیه. چقدر ساده و معصوم بودم. چقدر عذاب آور بود اوایلش. چقدر زود بزرگ شدم. یازده سال. و تازه بعد از این مدت احساس راحتی بیشتری دارم حالا. ولی هنوز تلخِ. هنوز بهش فکر که میکنم نفرت همه وجودمو میگیره. شاید ظاهرش خوب بشه اما جای زخم همیشه موندگاره. هیچوقت نمیبخشم حتی به خاطر آرامش خودم. باید باشه تا دیگه اتفاق نیفته. هرچند که من هیچ تقصیری نداشتم. جز همون سادگی... هنوزم وقتی فکر میکنم همه چی تازه میشه. ترس. گریه... هرچ
این روزا احساس میکنم گم میشم در خودم. توی این زندگی و لحظه هایی که میگذرونم. با این که هستم. میفهمم بودنمو اما گم میکنم مابین این هست بودنها خودم رو. نمیخوام سخت بگم. اما حال این روزها اینه. دیگه غمگین نیستم اما شادهم نیستم. یه جور خنثی ، یه جور بی حسی. بیدار میشم، صبح های زود کار میکنم استراحت میکنم بلند میشم کار میکنم فکر میکنم به برنامه هام تا شب و میخوابم. یجور حس مردگی دارم با این که فعالم. با این که توی دنیام اما گاهی اوقات انگار حس کرختی تما
داشتم همینجور پستای جدیدتون رو میخوندم گفتم یه پست بزارم که وبلاگم دیگه کم کم داره میپوسه
شاید باورتون نشه ولی انقدر از قبولیم مطمئنم که حتی الان که رتبه ها هم نیومده ویس پزشکیا رو گیر اوردم نشستم گوش میدم =// داغون تر از اون اینه که پاورشون هم میبینم =|| و از اون داغون تر اینه که جزوه هم مینویسم =/ و حتی از این هم داغون تر اینه که جزوه م انگلیسی و با وسواس عجیبی مینویسم =//// و از همه ی اینا داغون تر اینه که از رفرنس های مختلف حتی مطالب اضافه هم وارد
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_دوم
.
با هزار ترس و لرز رفتم سر میز شام 
خونه اشرافی ولی خالی از صدا ، سوت و کور بی روح
انگار خاک قبرستون پاشیدند تو خونه
چرا هیچ حس خوبی نیست
نه شیطنتی نه شادی نه جیغی
شده بودم یه آدم با یه روح مرده درونش
ولی امشب واقعا ترس وجودمو گرفته
مامان پزشک بابا انبوه ساز یه بچه پولدار اما الان من... .
بابا می کشه منو
خانواده ی بابا از این خانواده های خیلی اپن اند 
اهل شراب و مجالس مختلط اصلا براشون هیچی مهم نیست
ولی خانواده ی مامان یکم
هرروز بع کنکور نزدیک نر و منم هرروز حالم بدتر :/
حالم عه همع چی بهم میخورع 
عه روزایی ک میان و میرن 
عه ادمایی ک دور و برمن
عه دروغایی ک میگن
یع عمرع بازی خوردم ... حالام دارن بازیم میدن 
متنفرم عه احمقانع ها 
میخام پشت کنکور ببینم کی چهع مرگش میشع!!!
تفف بع این حماقت ک یع عمرع بع گامون دادع
خدایا بع عدالت شک دارم!! تا کی باید جور اشتباهای بقیع رو کشید!!
صب پامیشم ...میرم پایین بع چرت و پرتای زندگی فک میکنم میشع نهار میرم بالا یع چی نخوردع نخوردع سیست
من یادمه اون روزا چه مزه‌ای بودن، یادمه باروناش از همه‌ی بارونا بارون‌تر بودن، شجریان از همیشه‌ش شجریان‌تر بود، دل من از همیشه‌ی همیشه‌ش نازک‌تر. یادمه مسیرا رو، پیاده‌رویا رو‌. یادمه تو رد شدن از چهارراه‌ها چی می‌خوندم، و چقدر می‌خواستم از شیشه‌ی بالا کشیده‌ی تاکسیا بپرم بیرون و پام برسه به یه دنیای دیگه. هیچ پاییز دیگه ای اونقدر خنک و خوشبو نبود، هیچ پاییز دیگه‌ای اونقدر بی‌خوابی همراه با هیجان و عشق و ترس و غم به خودش ندید، حت
امروز یه روز بارونیه زیبا و دلچسبه.
از اون روزای ناب و خواستنی.
خنکی هوارو حس میکنم. وزش باد ملایمش روی پوستم که قلبمو نوازش میکنه.
بوی زندگی میده، بوی امید و تداوم و پیوستگی. بویی که از مرزهای بینی فراتر میره و میشه با مغز و قلب و روح استشمامش کرد.
امروز عاشقه. شک ندارم که عاشقه؛ چون آدمو در آغوش میگیره. یه آغوشِ بی نهایت عاشقانه!
صدای قطره های بارون رو در و دیوار و سقف خونه ها و آسفالت کوچه که روحمو به پرواز در میاره؛ شبیه لالایی عاشقونه ایه که
دوباره اینجوری شدم. ولی این بار چرا؟ دوباره دستام درد گرفته به سمت بی حسی میره. انگار کم کم تو کل بدنم بی حسی پخش میشه. پاهام گز گز میکنه. سرم درد میگیره و چشام میپره. فکر کنم حداقل ماهی یک بار اینجوری میشم اما این ماه که دوبار شد. نشد؟ دلم میخواد خوابم ببره. هرچند که نسبت به خواب زیادی که داشتم هنوز خسته ام اما دیگه انگار خوابمم نمیبره. نمیتونم کتاب بخونم چشام روی سطرها لیز میخوره چیکار میشه کرد اینجور وقتا؟باید حواس خودمو پرت کنم شاید. ولی با چ
همه چیز ارام.....ارامباورت می شود....دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم " با یک آرامبخش "تو نگرانم نشو !همه چیز را یاد گرفته ام !راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام !یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم !یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم !تو نگرانم نشو !!همه چیز را یاد گرفته ام !یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی انکه تو باشی !یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و بی یاد تو !یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...و
السلام علیک یا موسی بن جعفر(ع)عشق شما در جان شیعه پا گرفته«اشفع لنا» احوال این دنیا گرفتهاین روزها هر روز دردی تازه داریمنوروزمان با غم سراغ از ما گرفتهای هفتمین خورشید، ای باب الحوائج«انظر إلینا»! غصه‌ها بالا گرفتهساعت کمی از «هفت» رد شد، سال نو شدتحویل امسال از شما معنا گرفتهدر صحن جامع جمع جان‌ها گرچه جمع استاز دوری فرزندتان دلها گرفتهنوروز با نام شما تلفیق شد کهدر اوج غم نوری وجودم را گرفتهاین جمعه که با ندبه پای هفت سینیمشوق فرج در ق
حدود ۲۰ روز دیگ مونده و واقعن تنبلی بسه دیگ:)) میخام کل وجودمو بزارم براش. میخام اگ خسته شدم هم اهمیت ندم و ادامه بدم. کلی چیز میخام و کلی کار باید بکنم ولی وقتی ب عمل میرسه چی میشه؟هیچکی جز خود خدا نمیتونه کمکم بکنه. کاش پشتم باشه. کاش جواب ی سری کارای بدم رو تو این قضیه نده بهم. کاش خعلی بیشتر از همیشه باهام مهربون باشه. و واقعن همه چیز دست خودشه. اگ اون بخاد بدون خوندن رتبه یک میشی و با کشتن خودت ۵۰۰۰۰! کاش خیر تو چیزی باشه ک دوست داریم.
دیروز ک از
چشما رو باز میکنم و بعد کمی مکث بلند میشم  
اطرافو نگاه میکنم..
یکی شبیه خودمو میبینه که راحت و بی دغدغه خوابیده
این همه شباهتش به من بخاطر چیه!!!
بیشتر دو رو برم و نگاه میکنم...
همه مغموم و خسته ن..و حتی گریون!
این منم!
این لحظه س که همه ی کنجکاویم برای اینکه تو چه سنی و چطوری میمیرم برطرف میشه!
ترس همه وجودمو میگیره...
برای از اینجا به بعدش نظری ندارم!
که میگن خانم خوبی بود خدا بیامرزتش یا بگن خوبه رفت راحتمون کرد و خودشم راحت شد!!!
یا حتی تر بگن خیلی
با یه دوچرخه قرمز،از توی هندزفریام آهنگ training wheels از ملانی مارتینز میپیچه تو گوشم، توی پارک ملت تهران، آن دلربای سبز، می چرخم و می چرخم، از دوچرخه دستامو جدا میکنم ، خودمو رها میکنم توی شیب پارک، حس خوب وجودمو فرا میگیره و میخندم و میچرخم..
ولی نمیشه
چونمامان میگه ، تو دیگه یه خرس گنده شدی، دیگه دوچرخه سواری ازت گذشته..دوچرخه میخوای چیکار؟میدونی، نمیدونم چرا من پونزده ساله اینقدر گنده به نظر میرسم!راستی مامان چرا منو میپیچونی؟...بگو دیگه ، بگ
مثل بچه‌ای شدم که پشت ماشین بابا پدرام و مامان افسانه‌ش نشسته و داره به جنگلای اطراف جاده نیگا می‌کنه...
ذوق کودکانه
دلم می‌خواست سرمو بذارم رو شونه‌ی مامان افسانه و مامانمم با موهای چربم بازی کنه و برام قصه بگه و به خواب عمیقی فرو برم که الآن دیگه فقط تو خاطراتم سراغشو دارم.....
خیال‌پردازی‌های کودکانه
وارد تونل می‌شیم، یاد بچگیم میفتم که همیشه دلم می‌خواست سرمو از پنجره بکنم بیرون و جیغ بکشم و تمام وجودمو توی تونل خالی کنم....
آرزوهای کو
هر از چندگاهی یه حسی خیلی قوی میاد سراغم، یاد اون شبی می افتم که در جاده در حال حرکت بودیم و من به ماه توی آسمون خدا نگاه کردم و یه حس عجیب خواستن گرفتم تموم وجودمو... همون موقع داشتم به مهاجرت و شاخ بودن و اینجور مسائل فکر میکردم... به اینکه باید یه کاری بکنم اما نمیدونم چیه.
حالا اون حس هر چند وقت یا بهتره بگم هر چند ماه یکبار شدید میاد سراغم و من همششش یادم به این بیت شعر میافته که هر کسی را بهر کاری ساختند / عشق آن را در دلش انداختند،اما دقیق نمی
سال چهارم دانشگاه بود از بس درسخون و با اخلاق بود همه برای همکلامی باهاش سر و دست میشکوندن نمیدونم چرا ولی یه حس حسادت ریزی وقتی میدیدمش وجودمو قلقلک میداد ولی فورا یاد خوبی هایی که در حق خودم کرده بود می افتادم و میزدم تو دهن حسادتم. مگه میشه آدم نسبت به کسی که شب امتحان وقتشو برا آدم خنگی مثل من هدر میداد بی تفاوت باشه؟
هیچ وقت نبوغ ذاتی و تمجید اساتید باعث نشد خودشو تافته جدا بافته بدونه و برای دیدنش به زحمت بیفتیم. اگر احساس میکرد کسی واقع
اگه لیلی رو نداشتم می‌مردم، این رو واقعا حس می‌کنم هر روز بیشتر از قبل حضورش تو زندگیم پررنگ می‌شه، مسائلمون و مکالمه‌هامون عجیب‌تر می‌شه و دنیامون با همه‌ی تفاوتاش شبیه هم می‌شه.
من لیلی رو دوست دارم چون باعث می‌شه از تو رویاهام بیام تو واقعیت،اما این واقعیتی که لیلی برام می‌سازه چیزی از رویا کم نداره.
به خودش گفتم دیشب که دلم می‌خواد حرف جدی بزنم، همه‌ی حرفام، همه‌ی مکالماتم حتی اگر رنگ و بویی از جدی بودن داشته باشه در نهایت به مس
تو این مدت برای بار هزارم هم که شده، کاسه‌ی حقیر و کوچیک بغضم رو با چشم میبینم که داره ذره ذره پر می‌شه و جوری بی همتا و سوای از بار های قبل می‌خواد طور بدتری بشکنه.
من تو زندگی چیزی بودم که نباید، کسایی رو روندم که نباید، به طور خلاصه الان ها دارم میفهمم ادبیات زندگی رو پاک بیسوادم. خب تلخه دیگه. این که آدم به عمق رزالت‌‌ها و بدی‌ها و فقدان‌‌هاش پی ببره. میگن پنهون کارم، شاید هستم، میگن میپرم ، کتمانش سخته، تلخم،‌ میپرم، میگن آبروریزی می
ای رمز تو آسمان گرفتهراه تو سپاه جان گرفته
نور تو زمان ستانده از خودموسیقی تو جهان گرفته
راه تو رهی ز آسمان استبر روی زمین کران گرفته
اسم تو بزیستیم و خوش بوداین زیستن امان گرفته
هر کس ز تو گفت کار خود کردوه زین شب گفتمان گرفته
من گفتم و این تو بود در مندر هم ز تو گفتِ مان گرفته
ای اهل ادب چه گویی از ما؟ای جمله خران نان گرفته!
حلمی چو قلم ز ماه بگرفتعشق از نو خط بیان گرفته
موسیقی: Sleep Dealer - The Way Home
واقعا نیازی نیست خودتو به بقیه اثبات کنی!
گاهی گذر زمان، باعث میشه بهتر همدیگه رو بشناسیم...
گاهی این شناخت طولانی میشه...
میشه سردرگمی...میشه سوتفاهم... میشه اختلاف... میشه...
نمیشه!!
نمیشه تظاهر کنیم به نفهمیدن!!
و همینطور نمیشه تظاهر کنیم به فهمیدن...
میشه چند سالی باهم بخندیم و گریه کنیم و از یه جایی به بعد... یه چیزی به اسم غرور بیاد وسط!!
چون ما باهم بزرگ شدیم؟!؟ یا برای هم بزرگ شدیم که مسائلمون بزرگ جلوه میکنه؟!؟
یا جفتش!! ک خب این سخت تره ک من با تو
عیدِ امسال..
بی عیدترین عید بود!
ینی ..
اصن حس سالِ جدید ندارم..
من بیس سالم شد ولی حسِ آدمای بیس ساله رو ندارم..
وارد دهه سوم زندگیم شدم ولی هنوزم خالی از هر گونه چیزِ خاصی ام!
سالِ قبلو..سالِ قبل تَرِش..هیچی وجودمو تغییر نداده و انگار همین دیروز سالِ نود و چار بود اصن!
:\
دیگه دارم زیاد چرت میگم نه؟:|
چون خودم کارِ خاصی نکردم فک میکنم چیز خاصی رخ نداده!!
فلاور مای سلف:/
امسال .. جز شیشم روز خاصی موجود نبود!
فقد این آخراش پرام ریخ..از حقیقت
دیدین گفدم نمی
حالم کمی گرفته، خشم دارم از عین و چس کلاس‌هاش. چیا هربار و هربار میشینه واسه ما کلاس میذاره و باید بشینم و تماشا کنم و گوش بدم. امیدوارم کارشون درست نشه هیچ‌وقت حالا یا برن یا بمونن دیگه فرقی برام نداره.
حالم کمی گرفته، خواب س رو دیدم که باهاش در رابطه‌ام و دوسم داره ولی بهم خیانت می‌کنه و من رنج می‌برم و سکوت می‌کنم. خواب ش رو دیدم و مادرجون و گربه.
حالم کمی گرفته ولی باید امروز هرجور شده کار پایان‌نامه‌ام رو تموم کنم.
حالم کمی که چه عرض کن
بسم اللّٰه الرحمن الرحیم 
ای آنکه دل ز هجر تو ماتم گرفته است 
بنگر که چشم های مرا غم گرفته است 
دق می کنم بدون تو ، آیینه واقف است 
از سینه ای که آه دمادم گرفته است
دلتنگی سه شنبه شب و بغض جمکران
امشب دلم به وسعت عالم گرفته است
هرچند دست یاری از او من کشیده ام
مولا ولی دست مرا هم گرفته است
چندیست بی تو گریه امانم نمی دهد 
حتی ربیع بوی محرَّم گرفته است 
آقا ! بیا که ببینم به چشم خود 
آخر دعای این همه آدم گرفته است ...!
پ ن : 
اللّٰهم عجِّل لولیک الفرج
همه چیز در درونم تغییر کردهمزخرف شدم تلخ شدم دیگه خیلی از چیزایی ک قبلا برام مهم بود و با ارزش دیگه برام مهم نیست 
دارم به بیرون از خودم فرار میکنم یه جور فرار به جلو
علائم افسردگی رو تو خودم میبینم متاسفانه با یه رشد فزاینده ولی ملایم داره پیش میره
خیلی از چیزایی که قبلا حالم رو خوب میکرد دیگه حالم رو خوب نمیکنه اعتمادم  از بین رفته به همه حتی میشه گفت ب خودم امشب یه تهمونده اعتمادی هم ک بابامم داشتم کلا پرید مث ادمی میفتم ک زخم خورده و فکر
میلاد با سعادت امام رضا علیه السلام مبارک باد ...
ما آبرو زِ دَرگهِ سُلطان گرفته ایم
سَرمایه ی مُحبّت و ایمان گرفته ایم
ما سائلانِ کوی اِمامِ کرامتیم
روزی زِ دَستِ شاهِ خُراسان گرفته ایم
دل را گِرِه به پَنجره فولادِ او زدیم
حاجاتِ خود به دیده ی گریان گرفته ایم
دل مُرده ها کنارِ حَرم زِنده دِل شوند
با بوسه از ضَریحِ رِضا، جان گرفته ایم
حُکمِ ضِمانتِ رَضَوی را به اِلتماس
وَقتِ سَحَر چو آهوی حِیران گرفته ایم
زَمزم جَوابِ مَستیِ ما را نمی دهد
چو
سلام به همگی
دوستان یه سوالی داشتم ازتون؛
کسی از شما تجربه ی فیلر بینی یا لیفت بینی با نخ رو داشته؟!، (فیلر یا همون ژل باعث میشه فرو رفتگی یا برآمدگی های بینی و در کل نواقص بینی برطرف بشه و لیفت هم که نوک بینی رو به سمت بالا می کشونه)، میخواستم بپرسم اگه کسی انجام داده  راضی بودین یا نه؟
من فعلا شرایط عمل بینی رو ندارم، میخواستم اگه روش خوبیه از این روش استفاده کنم . 
پیشاپیش از همگی ممنونم
بیشتر بخوانید ...
از کسایی که بینی شون رو عمل کردن کمک م
نمیدونم چجوری بگم که چقدر هیجان زده ام. واسه تغییری که قراره به زندگیم بدم. دوست دارم زودتر زبانو ثبت نام کنم درسته میترسم اما واسه انجامش خیلی ذوق دارم. هرچند باید زودتر میرفتم اما الانم دیر نیست یعنی شاید زود نباشه ولی دیرم نیست. الان شعورم بالا رفته با ترس هام مقابله میکنم :دی نمیدونی چقدر از این که عوض شدم لذت میبرمو هیجان کل وجودمو میگیره این که زندگیم هدفمند شده و براش میتونم بجنگم تا بسازمش. میدونم شاید جاهایی هم شکست بخورم اما چه اهمی
سلام
روزی که این وبلاگو ساختم (که میشه دیروز) تصمیم داشتم اصولا پست غمناکی نذارم توش!
اما الان میخوام یخورده عجز و لابه کنم :(((
اصولا با خودم خیلی حرف میزنم! خیییلی ها
یعنی کاملا طبیعیه ببینین من دارم مثلا لباسامو تا میکنم و خیلی جدی در حال بحث هستم با آدمی که وجود نداره رو به روم 
یا دارم مثلا ظرف های شسته شده رو جا میدم تو کابینت و یه خاطره خنده دار تعریف میکنم و هار هار میخندم بدون اینکه کسی کنارم باشه :)))
نمیدونم چرا اینجوریه! یا چند ساله اینج
کجاست؟
لحظه های خالی و بدون کینه و صبور
عطر خاطرات کهنه ی قدیم
عشق (مثل چشمه مثل رود) دور
دلم گرفته است...
مثل بارش شدید قطره های درد
روی شانه های صبح سادگی
در خیال روز های سرد
کجاست؟
لحظه های خیس انتظار
عشق خالص دو یار
کجاست؟ 
تئاتر بوسه های شب
حرف های گرم و عاشقانه ی دو لب!
کجاست؟
 هوای تازه وخنک
طرح آسمان آبی و بدون لک
دلم گرفته است...
دلم گرفته است...
دلم عجیب تنگ است؛
برای لحظه های عاشقانگی
برای خاطرات خوب و اتفاق های ناگهانگی.
شعر از شاعر خسته:
 
امروز که حوصله م سر رفته بود نگاهی به تقویم انداختم و با عصبانیت گفتم "پس این تابستون با اون ماه های مزخرفش کی تموم میشه" و بعد هم، تقویمو یک کناری انداختم. دراز کشیدم و به سقف خیره شدم. یهو یه چیزی جلوی چشمم عین نوار فیلم عقب جلو شد. تک تک اون لحظه هایی که هم به مرداد هم به تیر، هم خرداد، هم اردیبهشت و ماه های دیگه همین حرف رو زده بودم یادم اومد. من دقیقا هر وقت یک ماه جدید شروع میشد بی صبرانه منتظر میشدم تا زود تموم بشن و یه ماه دیگه شروع بشه! و
وقتی دلت از عالم و آدم گرفته است چیکار میکنی؟
لطفا بگید چیکار می کنید
آهنگ گوش میدید؟
گریه می کنید؟
چیکار می کنید؟؟؟؟
بخدا میخوام بدونم بگید لطفا
دلم خیلی گرفته والا بگید چطوری رفعش کنم شما وقتی دلتون گرفته است چیکار می کنید؟
سلام
مساله م در مورد جراحی رایج بینی هست، البته بینی من از نوع گوشتی هست که ریسکش بیشتره، کسانی که این عمل رو انجام دادن آیا از نتیجه راضی هستند و اگه برگردن عقب بازم انجامش میدن؟ دکتر خوب در تهران کی رو پیشنهاد میکنن؟، اون هایی که مشکل دارن ولی نمیخوان عمل کنن چرا تن به عمل نمیدن؟
منظورم از مشکل  انحراف و کجی یا بزرگی و نامتناسب بودن با صورت هست. من خیلی مقاومت کردم عمل نکنم ولی الان که از جهات مختلف از صورتم عکس میگیرم کجی و بزرگیش بیشتر ب
 در ازدحام این همه ظلمت بی عصا 
چراغ را هم از من گرفته اند 
اما من
دیوار به دیوار
 از لمس معطر ماه 
به سایه روشن خانه باز خواهم گشت
 پس زنده باد امید 
 در تکلم کورباش کلمات
 چشم های خسته مرا از من گرفته اند 
اما من 
اشاره به اشاره
 از حیرت بی باور شب 
به تشخیص روشن روز خواهم رسید 
پس زنده باد امید 
 در تحمل بی تاب تشنگی 
میل به طعم باران را از من گرفته اند
 اما من
شبنم به شبنم
 از دعای عجیب آب
 به کشف بی پایان دریا رسیده ام 
پس زنده باد امید
 در
پرم از افکار منفی و مضخرف
فیلمی ک میبینم هم بی تاثیر نیست
همه پوچی دنیارو جلوی چشمم چند برابر کرده
و اون بعد خفته وجودمو فعال
جدا از همه چیز حالم خوب نیست
حس میکنم به یه روانشناس نیاز دارم
اسم این حالاتمو چیزی جز افسردگی نمیتونم بذارم
زندگی من ماه هاست که راکد مونده
نزدیک یک سال میشه ک امید خاصی تو زندگیم جوونه نزده!
شبیه مردن میمونه... این ک حتا انتظار داشتن عشق رو نمیکشم و چیزی ب این اسم تو آیندم تصور نمیکنم!
انگاری ک همه احساسات و رویاهای دخت
من امشب عمیقا حس کردم که این کار رو دوست دارم! دوست دارم از صبح تا شب و از شب تا صبح برم اینور و اونور و خودمو به آب و آتیش بزنم تا به آدم‌ها کمک کنم. دوست دارم از صبح تا شب به حرف آدم‌ها گوش بدم و تهش دنبال راه‌حل برای مشکلاتشون باشم. دوست دارم شده حتی یه گرم از سنگینی بار روی دوش آدم‌ها کم کنم. این حس که یه عده امیدشون بعد خدا به من باشه تا بتونم کمکشون کنم و زندگیشونو نجات بدم، تمام وجودمو از شعف پر میکنه. فکر کن یه زندانی منتظر اعدام، هر روز من
دانلود آهنگ جدید شاد کیه کیه منم تهی کسی نیست منم و تویی تهی و اندی در سایت موزیک ایرانی
ahang kiye kiye manam tohi kasi nist manam o toeim
دانلود اهنگ کیه کیه منم تهی کسی نیست منم و توییم - موزیک ایرانی
کیه کیه منم تهی ، کسی نیست منم و توییم
چشم توو چشم وصلِ وصلیم ، وقتشه همو بغل کنیم
چی شد دلت خواست ، منم دلم خواست
نازنینم، نازنینم ، تو دلت یه دریاس
لا لا لا بیا توو بغلم فوری
لا لا لا کسی نیست منم و توییم
لا لا لا وای همدمم شدی
لا لا لا میشه منو بغل کنی
بذار گلم خودمو ف
خب بعد از مدتها با لپتاپ خدمت رسیدم. فکر کردم تایپ کردن از یادم رفته اما ظاهرا تغییری نکرده . امروز دیر از خواب بیدار شدم ساعت حدودای شش بود. و بدتر از دیر بیدار شدن خوابیدن دوباره بود که انجام شد -ــــــ- در نهایت ساعت نه بیدار شدم. دیشب نگفتم اما مقاله ی سکوت دیدن ( نوشته  ماینور وایت با ترجمه فرشید آذرنگ و سالومه منوچهری، حرفه عکاس ۴ ) رو دوباره خوندم. هزار بارم بخونیشا کمه براش . میخواستم عکسامو ببینم نقشه کشییدم کاری که وایت میگه رو منم انجا
هوای گریه دارم امشب دلم گرفته مجید عبادی
متن هوای گریه دارم امشب دلم گرفته
دانلود متن آهنگ هوای گریه دارم امشب دلم گرفته
دانلود آهنگ هوای گریه دارم امشب دلم گرفته از مجید عبادی

هوای گریه دارم امشب دلم گرفته شجریان
اهنگ پیشواز هوای گریه دارم امشب دلم گرفته
دانلوداهنگ هوای گریه دارم باصدای حمیدعسکری
حمید عسکری
هیچ کس نمیتونه باور کنه که این روزا واقعا فشار زیادی رومه. و البته این که بی دلیل هست یا حداقل من نمیدونم دلیلش رو. نمیتونی فکر کنی چجوری خودمو نگه میدارم تا از کار کردن فرار نکنم. تا به خواب پناه نبرم، چیزی که انگار منو از همه چی دور میکنه تو یه بی خبری شیرین فرو میبره. یه خلسه. خب گاهیم اینجوری میشه دیگه. تو خودت رو هرجوری هست وادار به  تلاش میکنی تا فرو نریزی تا جا نزنی. میدونی که واقعی شدن رویاهات به تلاش این روزات فقط بستگی داره و اگه دست ب
دانلود آهنگ بذار گلم خودمو فدات کنم میدونم حساسی نازی نازی تهی و اندی در سایت موزیک ایرانی
Ahang bezar golam khodamo fadat konam midonam hasasi nazi
دانلود اهنگ بزار گلم خودمو فدات کنم؛ میدونم حساسی نازی نازی - موزیک ایرانی
کیه کیه منم تهی کسی نیست منم و توییم چشم توو چشم وصل وصلیم وقتشه همو بغل کنیم چی شد دلت خواست منم دلم خواست نازنینم، نازنینم تو دلت یه دریاس لا لا لا بیا توو بغلم فوری لا لا لا کسی نیست منم و توییم لا لا لا وای همدمم شدی لا لا لا میشه منو بغل کنی بذار
با واژه ای به نام ِ student of life آشنا شدم .واژه ای که قلبمو آروم میکنه چون من عاشقِ یادگرفتنم .میتونم بگم لحظاتِ عمیقی که حس ِ  لذت اعماق وجودمو پُر کرد وقتایی بود که داشتم چیزی یادمیگرفتم .سر کلاسا ،موقعِ درس خوندن،کتاب خوندن ،پادکست گوش دادن ،با مریضا و ادمای مختلف حرف زدن و بودن کنارِ خودم.و این واژه میتونه یادم بندازه که جهتم باید به چه سمت باشه.
.
امشب شب سومه .شب سومی که آرومم .که دستِ سیاهِ افسرده‌گی از گلوم برداشته شده .ذهنم آرومه .قدمام مح
دارم فکر میکنم مطالب باید راهشونو پیدا کنن به زندگی واقعیم. شاید اینجوری بهتر بنویسم. اره من درگیرم هنوز. فکر میکنم بقیه ادمهای بزرگ اگه دفتر خاطرات داشتن چجوری می نوشتن. یعنی هیچوقت هیچ مطلب ساده ای توی دفترشون نبود و همیشه پر بوده از نوشته ها و فکرهای فلسفی؟ چون کتاب خوندن و مثلا آدمای بزرگی بودن؟ شاید تو دفتر خاطرات بهتر و راحت تر بشه نوشت چون اسمش روش هست. اما وب نمیدونم تا حالا ادم بزرگی ندیدم که وب داشته باشه و خودش بنویسه. از یه طرف میگم
 
نمیدونم بهش چی میگن؟!
تکرار یه اتفاق وقتی ایندفعه نوک پیکانش تو نباشی !
اسمش مهم نیست.مهم اینه وقتی اتفاق میفته تو یه سری از سادگی هات دود میشن میرن هوا.
مثلامیفهمی اون روز صبح بازیشون بود.
هماهنگ شده بود.
مثل بازی که بچه های خودمون سر اون در اوردن.
مثل هماهنگی بی نظیری که این ور اتفاق افتاد.
مثل هماهنگی عجیبی که چندماه پیش اتفاق افتاده بود و من فکر میکردم همه چی رواله .
مثل اینکه دوماه پیش سه نفره سه نفره گفتناشونوفهمیدم و باازم خودمو زدم به ن
دلم اونقدری گرفته که برم سراغ آینه و زل بزنم به اون دو تا حفره ی معصوم و بی روح که بار غصه های عمر من و به دوش می کشن..
اون دوتا زبون بسته که مثل بقیه اعضای بدنم دلم براشون ریش ریشه
اعضایی که می تونستن مال کسی باشن که خیلی بهتر از من بهشون برسه
حیف!.. طفلکی ها به نام من سند خوردن و محکومن به تحمل
اگر زبون داشتن حتما تا حالا از من به هر کجا و هر کسی شکایت برده بودن..
 
دلم اونقدری گرفته که برم پشت پنجره ی بلند نشیمن بایستم و از ورای برج های بلند و مزاحم
شعر در مورد دلم گرفته
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد دلم گرفته برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
نفس کم می آورم
دلم گرفته برایت
نگذارحوصله ی تاک
به مست شدن انگورها برسد
شعر در مورد دلم گرفته
دلم نگرفته است
برایِ تویی که نیستی
دلم گرفته است
برایِ تویی که نمی آیی
و اضطرابِ اینکه
آرام آرام نمی آیی
هزار تکه ام کرده است
هزار تکه هایم را
به هزار راهِ تو فرستاده ام
شعر در م
در فرودگاه بین الملی امام خمینی در کل 5 عدد پارکینگ وجود دارد که در فواصل مختلف از هم قرار گرفته اند . پازکینگ اولی در زیر سالن اصلی فرودگاه امام می باشد و ظرفیت آن تقریبا پایین می باشد ولی مزیت آن این است که در نزدیکترین فاصله از سالن اصلی فرودگاه امام می باشد و تنها پارکینگ مسقف می باشد .
پارکینگ شماره دو در بلوار فرودگاه از اتوبان تهران قم نرسیده به پیچ اصلی سالن است و دسترسی به آن تنها با اتوبوس واحد امکان پذیر است . 
پارکینگ سوم در ضلع جنوب
از چند وقت پیش شرایطشو بررسی میکردم و می گفتم خوبه دیگه... هم شغلش خوبه، هم وضع اقتصادیش، هم زمان هایی که میره سرکار، هم خونواده ی کم جمعیتی دارن، هم فرهنگی ان و هزار و یک تا شرایط خوب دیگه تا اینکه امروز قرار شد بیان خونمون! تا امروز ندیده بودمش... کلی تصویر و چهره ازش ساخته بودم... اصلا شبیه اونی نبود که فکرشو میکردم... با اینهمه فکری که کرده بودم و سعی کرده بودم خودمو قانع کنم که بابا تو هم بالاخره باید ازدواج کنی، وقتی دیدمش دلم حتی یه کوچولو هم
در ازدحام این همه ظلمت بی عصا
چراغ را هم از من گرفته اند 
اما من
دیوار به دیوار
از لمس معطر ماه
به سایه روشن خانه باز خواهم گشت
پس زنده باد امید 
در تکلم کورباش کلمات
چشم های خسته مرا از من گرفته اند
اما من
اشاره به اشاره
از حیرت بی باور شب
به تشخیص روشن روز خواهم رسید
پس زنده باد امید 
در تحمل بی تاب تشنگی
میل به طعم باران را از من گرفته اند
اما من
شبنم به شبنم
از دعای عجیب آب
به کشف بی پایان دریا رسیده ام
پس زنده باد امید 
در چه کنم های بی رفتن سف
سکوت شب مرا در بر گرفته
اشک هایم صورتم را قاب گرفته
دست هایت شانه هایم را گرفته
اما من
گرفتن قلبت را می خواهم ولی نمی توانم
چون تو
خیلی وقت است که
دور قلبت حصاری پولادین کشیدی
چرا نمی دانم
اما بدان
اشک های امشبم در این سکوت و در آغوش تو
فقط برای تو
می ریزند
بسم الرب الفاطمه 
کشتی پهلو گرفته...نمی دانم از چه رو سید مهدی شجاعی این عنوان را برای نوشته خود انتخاب کرده  است. و آیا آن چیزی  که من میفهمم از این عنوان، همان منظور اوست. تا قبل مطالعه این کتاب که هر لحظه اش با لذت گذشت. باقلم سید مهدی شجاعی آشنا نبودم، قلمی شیوا و روان  و سرشار از لطافت های ادبی و خوش به سعادت او که می تواند قلم خود را برای  بهترین زنان عالم و ام ابیها حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به کار گیرد.. 
تقریبا  آنچه از کودکی  بر رو
یک عدد منه مجول...
شبیه  پازلی شدم که تیکه هاش گم شده
تو یه جاده ایم پر علامت سوال بین خودمو خودم گیر کردم
بنظر میاد رامو گم کردم شایدم کردم درست نمیدونم !!!
میخوام محکم وقوی باشم حداقل تظاهر کنم ):
ولی گاهی نیاز داری غر بزنی خودتو خالی کنی از ته دل فریاد بزنی آدمه دیگه گاهی دلش هوای یه هم صحبت میکنه هم صحبتی با کسی که میفمتش هم صحبتی با یکی از جنس وحال و هوای خودشه سخت میشه آدمی با این مشخصات پیدا کرد این روزا آدما خودشونم نمیفهمن چه برسه به دیگر
آرایش دشمن آرایش جنگی است؛ از لحاظ اقتصادی آرایش جنگی گرفته؛ از لحاظ سیاسی آرایش جنگی گرفته؛ فقط از لحاظ نظامی علی‌الظّاهر آرایش جنگی ندارد که آن هم البتّه حواس نظامی‌های ما جمع است؛ از لحاظ فضای مجازی آرایش جنگی گرفته؛ در مقابل این دشمنی که آرایش جنگی در مقابل ملّت ایران گرفته، ملّت ایران بایستی آرایش مناسب بگیرد، باید خودش را آماده کند در همه‌ی بخش‌های مختلف.
پرچم ایران به رنگ‌های سبز، سفید و قرمز، این سه رنگ بسته به نوع حکومت‌هایی که بر ایران فرمانروایی کرده‌اند، شیر و خورشید و گاه سفید (بدون نشان) قرار گرفته‌ است.  و در حال حاضر نشانی که بیان‌گر «الله» و شعار «لا اله الا الله» است، می باشد که به رنگ قرمز در میان پرچم و روی رنگ سفید قرار گرفته‌ است. همچنین ۲۲ «الله‌اکبر» به رنگ سفید و به نشانه پیروزی انقلاب در روز ۲۲ بهمن، در حاشیه پایین رنگ سبز و حاشیه بالای رنگ قرمز قرار گرفته‌ است.ادامه مطل
باگریه می سرایم این شعرکربلارا/تا همنوا بگردم پیغمبروخدارا/بهر حسین مظلوم این اشک مثل زمزم/داردرخ اجابت هرپرده دعارا/یک کاروان رسیده درکربلای مولا/تفسیر مینماید اوصحن نینوارا/مولاحسین ویاران آزاده وشریفند/دشمن به دل گرفته کینه زمرتضارا/هرتشنه لب گرفته تصویرآب آنجا/برکوفیان بیاموز آن گلشن عطارا/سرهازتن جداشد درپیش چشم زینب/برروی نیزه بنگر تمثال آشنارا/درقتلگاه آقاشدصحنه قیامت/اینک نمامجسم آن صحنه وفضارا/آتش گرفته خیمه سجاد هم درونش/خ
چندمدت پیش...  شب ... عمم از تلفن خونه...  شماره پسرعممو گرفته بود بعد اشتباه گرفته بود همین که طرف گوشیو برداشت عمم گفت مهدی دیروقته بیا خونه تا تو نیای من خوابم نمیبره.بعد اون طرفم مرد بوده گفته مادر جان اشتباه گرفتی من مهدی نیستم ولی تو بخواب مهدی خودش میاد
سیم بکسل ها بر حسب نوع صنعتی که در آن بکار گرفته می شوند دارای بافت ها و ساختار های مختلفی هستند. بافت سیم بکسل با ساختار آن متفاوت می باشد و بیشتر بیان گر قطر های مفتول های بکار گرفته شده در رشته های سیم بکسل می باشد. بطور کلی 4 نوع بافت برای سیم بکسل ها تعریف می شود که عبارتند:

بافت سیل سیم بکسل SEALE که در بسیاری از کاربری های سیم بکسل مانند سیم بکسل حفاری و جرثقیل بکار گرفته می شود. حتی در سیم بکسل آسانسوری نیز بیش از هر بافتی از سیل استفاده می ش
دست دلم را گرفتم، آوردمش یک گوشه دنج، زیر چشمی نگاهش کردم، زیر بار نمیرفت که حرف بزند، اخم کرده بود و برای من قیافه گرفته بود، کم کم داشت بهم برمیخورد، ک دیدم زد زیر گریه،هاج و واج نگاهش کردم که وسط گریه خنده اش گرفت و گفت، چیه مگر نمیشود آدم دلش بگیرد؟! گفتم چرا میشود، دستش را محکم تر گرفتم و گفتم اما میشود که آدم حواسش به دلش نباشد، میشود که آدم دلش را فراموش بکند و بعد به خودش بیاید و ببیند دلش گرد و خاک گرفته و حسابی رنگ باخته است،دلم عجیب گ
تو را تمنا میکندنگاهی به درازای تاریخو به مسلخ می کشدحس غبار گرفته ی سالهای انتظار راو رنگ زمستان گرفتهنفس هایی که به گرمای تموز پناه برده انددیگر آواز نمی خوانند چلچله هاکه گرفتارند به چنگ عقاب هاو قصه ای نقل نمی شوداز پس هجوم احساسات بی حسابتو را بهار تمنا میکندبه عطر اردیبهشتتو را جویبار تمنا میکندبه وقت آرامش...
پ ن: به وقت خرداد، به رنگ فراموشخانه...
این تو بودی کز ازل خواندی به من درس وفا را
این تو بودی کاشنا کردی به دل این مبتلا را
من که این حاشا نکردم از غمت پروا نکردم
دین من دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته
شکیلا آشفته حالی میخونه و من به این فکر میکنم که آدم نباید همه ی تخم مرغ هاش رو تو یه سبد بگذاره. کاش فقط یک نفر بودی.
بعد از مدتها ...
خودم را نشاندم گفتم درست است که دلت گرفته آدمها همینند تو میشوی اولویت آخرشان بعد نرسیده به تو حذفت میکنند 
حالا که حذف شدی بیا بنشین یک چیزی نشانت بدهم 
و حالا دلم کمی آرام گرفته 
دیگر یاد گرفتم تنهایی آرامش کنم در میان آشوب بی توجهی ها
اما تو ... یادت بماند این دوران را 
گذر این روزها برایم سخت شد اما فراموش نمیکنمشان 

سیب سرخ انار سرخ به دومن یار بزنه ...
دامنه شهری در میان کوه‌های سر به فلک کشیده دالانکوه است که در مساحتی ۳ هزار هکتاری و با جمعیتی ۱۰ هزار نفری در قلب شهرستان فریدن قرار گرفته است.
 
شهر دامنه که به قولی شهر متحرک کشور نیز نام گرفته است از دوران شکل‌گیری با توجه به جنگ‌ها و لشکر کشی‌های مختلف جابجا شده و قدمت مکان فعلی این شهر به ۵۰۰ سال پیش برمی‌گردد.
ادامه مطلب
این دل خیلی حرف داره... ولی حرفای رو مخش که الان نمیزاره بخوابم ایناست، دیروز بهش قول دادم فردا مینویسم ببار الان بخوابم الان کچلم کرده:)
دایی اش اورد. خیلی سرد بود. حق داشت ناراحت باشه. هنوزم حق داره. ولی تقصیر من چیه؟ من فقط کاری که بزرگ ترا رومیگم انجام میدم. یک بار حرف تورو انجام دادم نتیجشم دیدم. میدونم اکثر دلخوریش هم همین بزرگتراس این از اخرین گفتگومون میشه فهمید. ولی  سرد بودنش اذیتم کرد. کاش دوباره گرم نمیشدیم. چیشد اصن؟ دوباره من بات حر
تور زمینی وان از تبریز
آبشار مـــرادیه و پل بنــدِماهی
این آبشار در ده کیلومتری شهرستان مــرادیه و روی رودخانه بــندِماهی قرار گرفته است. مقابل این آبشار پل متحرکی قرار دارد که از آنجا تصــاویر زیبایی از آبشار قابل مشاهده می‌باشد. اطراف این آبشـــار محل مناسبی جهت خوش‌گذرانی میباشد.
پل بندِماهــی روی رودخـــانه بندِماهی در شصت کیلومتری مرکــز شهر وان ترکیه قرار گرفته . بنا بر گفته‌ها ساخت این پل در اواخر قرن 13 میلادی صورت گرفته است.
منب
دل نمی‌کندند.
از هم دل نمی‌کندند. دو ماه کنار هم بودند. برای هم جا باز کرده بودند و خودشان سخت نشسته بودند. وقت گریه و توی تاریکی دستمال‌هایشان را با هم قسمت کرده بودند. اسم هم را یاد گرفته بودند. بچه‌هایشان از خوراکی‌های هم خورده بودند و در دفترهای مشترک، با هم نقاشی کشیده بودند. جانمازهای تو کیفی‌شان را به هم قرض داده بودند. منتظر رسیدن هم مانده بودند. بعضی‌ها هم‌مسیر شده بودند و خانه هم را یاد گرفته بودند. شانه به شانه هم لرزیده بودند
خسته ام 
دلم عجیب گرفته 
یه عالمه درس مونده که باید بخونم و من دلم میخواد بشینم یه گوشه زار بزنم 
ادما وقتی خستن ، وقتی دلشون گرفته چی کار میکنن حالشون خوب بشه ؟! من باید چی کار کنم حالم خوب بشه 
دلم میخواد از خودم فرار کنم  
میترسم نمیدونم از چی اما میترسم 
لعنت به تکرار
دلم بارون میخواد 
خسته ام 
همه جا را سکوت فرا گرفته بود، گویی که زنده جانی زیر این سقف وجود نداشت.
واقعیت اما چیز دیگری بود. آدم های زیر سقف عشق را فراموش کرده بودند و هرکدام غرق در دنیای خودشان بود‌ند.
دیگر روحی وجود نداشت. سردی همه جا را در بغل گرفته بود، قلب هارا، روح زنگی، چشمان را
 
 
سلام، با توجه به درخواست مکرر دانش‌آموزان پایه نهم مبنی بر قرار دادن تمرین‌های بیشتر برای حل کردن، سوالات کوییزهای گرفته شده در کلاس‌های آقای کریمی‌نیا و من در ادامه قرار گرفته شده است. لطفاً خودتون حلشون کنید.
ادامه مطلب
گفتن ها و رفتن ها،گذشتن ها و رفتن ها،نمیدانم،شاید ماندن هایی از جنس رفتن، شاید باید مانند بمرانی از ته دل فریاد بزنم تو خیلی دووووری،شاید هم باید مثل خود واقعی ام سکوت کنم و چیزی نگویم تا بگذرد این طوفان شکست نا پذیر زندگی من که هر بار قوی تر از دیروز بر پاهایم نازل می شود،من بغض خوردن را خوب یاد گرفته ام،با بغض قهقهه زدن را خوب یاد گرفته ام،با بغض رقاصه شدن را خوب یاد گرفته ام،بغض را به گریه نرساندن را خوب یاد گرفته ام....
دلم سوخته است و به رو
جمیع بن عمیر میگوید: 
علی- علیه السّلام- شخصی به نام عیزار را متهم کرد که اخبار داخلی آنها را به معاویه می رساند ولی
آن شخص انکار کرد.
حضرت فرمود:
می توانی به خدا قسم بخوری که تو این کار را انجام نداده ای ؟
آن مرد قسم خورد.
حضرت فرمود دستش را گرفته آوردند:
خدایا! اگر دروغ میگوید چشمش را کور کن  
وقتی که روز جمعه شد، کور شده بود و دستش را گرفته آوردند.

ارشاد صفحه 203
ساعت پنج صبحه. صدای ناله‌ی بم و مردونه‌ای از توی هال میاد. همیشه توی خواب ناله می‌کنه. دو ساعت نیست که خوابم برده اما بیدار می‌شم و روحم سراسیمه می‌دوـه توی تنم. تو ذهنم این سوال چرخ می‌خوره که "رخت‌خوابشو ضد عفونی کردیم؟". نگرانِ مامان جونم. فکر می‌کنم پدربزرگم کرونا گرفته و مرده چون خواب دیدم توی مراسم ختمش نشسته‌م و تی هم اون جاست. بعد یادم میاد پدربزرگم یک سال و دو ماه پیش از سرطان خون مرد. می‌خوام بدوـم برم بالای سر کسی که توی هال خو
یک روزی هم رسید و یک نفر آمد و دو زانو کنارمان نشست، بعد سرش را کج کرد و توی چشمهایمان زل زد، نم اشک را که دید چشمهایش لرزید و بعد گفت که او هم مثل دل ما دلش تنگ است، گرفته است، غصه دارد.
بهمان گفت صبر کنیم...
از شما چه پنهان این روز ها همه بهمان میگفتند صبر کنیم...
اما هیچ کس قبل از گفتن چشمهایش نلرزیده بود...
اما قبل از گفتن هیچ کس دل ما نلرزیده بود...
از آرامشی که گرفته ایم ترس برمان داشته که این بار نکند پیرتر شویم...
فرار کردیم.
انتظار را به ترسِ نشد
شنبه با جناب برادر پاشدیم رفتیم دکتر . برگشتنی یه چند قطره ای از بینی مبارک مان خون اومد . سوار اتوبوس شده بودیم ، توی قسمت مردونه وایساده بودیم ، داداش بزرگه پرسید خوبی ؟ گفتم نه ! و همون طور که بازوش رو گرفته بودم سرم رو به سینه ش تکیه دادم و بهش گفتم دارم غش میکنم . ( احتمالا حضار پیش خودشون گفتن اَه اَه خجالتم خوب چیزیه این جلافت ها توی ملاء عام ؟؟؟ ) فکر کنم چند ثانیه بعد من کف اتوبوس بودم داداش بزرگه دستمو گرفته بود میگفت خوبی ؟؟ گفتم آره خوب
پرسش:بچه
ها در مدرسه می پرسند اگرهمه چیز را خدا آفریده پس خدا را کی آفریده؟ با
چه مثالی می توان به زبان ساده این موضوع را به آنها فهماند؟چون وقتی از ذات و هستی خدا سخن می گوییم هضم آن برایشان سخت است. 
پاسخ:اینطور نیست که هر کسی که دارای
چیزی هست آن را از دیگری گرفته باشد، مثلا ما هر غذایی را که می چشیم و می
بینیم شور است می فهمیم این شوری را از نمک گرفته است، اما دیگر نمی پرسیم
این نمک شوری اش را از چه گرفته است؟ چون میدانیم شوری نمک از خودش اس
از سه شنبه هفته قبل ، مادرشوهرم علائم سرماخوردگی نشون دادن و ما رو تنها گذاشتن و رفتن منزل خودشون. همسرم بخاطر اینکه بتونه کنار ما باشه و مبادا ناقل بیماری به ما بشه ، به مادرش سر نزده تو این مدت. حس اینکه من و دخترا تبدیل شدیم به موجوداتی که فاصله انداختیم بین مادر و پسر ، وجدانمو آزار میده. خصوصا اینکه تو ایام ولادت حضرت زهرا (س) و روز مادر هم هستیم... 
دیشب کمی تا قسمتی با همسر جدل داشتیم سر این موضوع. همسر میگفت که استاد اخلاقش فرمودن که شما د
شب که جدی شد ...سرد به اندازه ای که جا داشت! ساکت و خواب گرفته تا حدی که ممکن بود و تاریک طوری که همه بارهای اضافه روز را خالی می کردی یک گوشه ای...تو ماندی لخت و رها و دردی که تازه توی عمق شب کاملتر احساسش می کردی!درد گردی که هاله اش همه چیز را گرفته بود....اگر هزارها میلیاردی که آتش گرفت،اگر جانهایی که از دست رفت اگر ترس سیاهی که سایه انداخت فراموش بشود بالاخره ....اما از دست رفتن ایمان مردم دردش آنقدر زیاد هست که چشمهای پابماه....چشمهایی که افق را می
یه علامت سوال بزرگ گوشه ذهنم قرار گرفته...اتفاقات، صداها، جنگیدن‌ها مدام مرور می‌شود...هر بار یک جواب پیدا می‌کنم، بعد دست می‌کشم بر دلم که ببین چه خوب شد...کمی آرام میگیرد، نق و نوقش را کم می‌کند اما دوام نمی‌آورد و دوباره...بین همه جواب‌ها، یکی هست که بیشتر راضی‌اش می‌کند"اگر حکم، حکم خداست... اگر او از همه بیشتر بنده‌هایش را دوست دارد... اگر او حواسش بیشتر از همه جمع است... پس یقینا کله خیر... پس در دل این غصه‌ها خیر هست..." بعد که این‌ها
گفت اگه باهمدیگه ازدواج میکردیم، کارمون به طلاق کشیده میشد، بعدشم دردسر دادگاه و مهریه و این مصیبت ها! تازگیا فهمیدم خواهرش طلاق گرفته! همش یکسال از ازدواجش گذشته! مهریه‌شم تمام و کمال گرفته! فهمیدم خانواده ی زرنگی بودن! پسرشون برای اینکه مهریه نده زد زیر قولاش، دخترشونم برا اینکه مهریه بگیره هول هولکی شوهر کرد!
مواظب باشیم عاشقِ کی میشیم!
در یک هفته ی پیش سه تا فیلم دیدم که جایزه های بزرگی گرفته بودن:
اول کتاب سبز green book، یک فیلم فوق العاده از  تبعیض نژادی و نژاد پرستی که ماشا الله تو ایرانم کم نیست، من خودم چون شهرای مختلف درس خوندم همیشه متوجه بودم آدمای جاهای دیگه از هر قشری مذهبی، روشنفکر و ... نسبت به قومیتم واکنش خوبی نداشتن ... این فیلم رو توصیه می کنم که جایزه ی اسکار هم گرفته ... 
دوم فیلم شکل آب the shape of water که بازم جایزه ی اسکار گرفته ولی میتونست قشنگ تر ساخته بشه. فیلمی که ی
سلام خدمت اولیای گرامی کلاس چهارم مدرسه ارسباران تکالیف روز شنبه شامل موارد زیر می باشد. 
با توجه به تعطیلات پیش آمده شنبه جلسه پرسش و رفع اشکال کتاب علوم انجام میشود و یکشنبه امتحان گرفته خواهد شد،  بنابراین دانش آموزان عزیز حتماً درس ها را خوب بخوانند. 
فارسی امتحان رو خوانی گرفته میشود. ریاضی تمرین های صفحه ۶۱و۶۲و۶۳حل شود 
با تشکر. 
 
 
 گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست، آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد؛ حافظ
 
حافظ جان! این ابیات به درد تو می‌خورد نه امثال من که تا زانو در گ.یم... برای کسانی مثل من یک درد و درمان وجود دارد و آن مرگ است... برای کسی که هستی‌اش را از کف داده، قناعت دیگر معنا ندارد... غصّه‌ام می‌گیرد، تو تا به حال غصّه‌ات گرفته؟ وقت و بیوقت، چپ و راست، وقتی همه چیز خوب است و آسمان آبی است تا به حال غصّه‌ات گرفته؟! به حال من تاسّف می‌خوری نه؟ من نیز به حال خ
سراوان یکی از جنگل های قدیمی استان گیلان است که متاسفانه مورد بی مهری قرار گرفته است. در نزدیکی این جنگل یک جایگاه تخلیه زباله های شهری قرار دارد که طی سالها، عریض و طولانی شده است. ارتفاع کوه زباله ها در این منطقه به 90 متر می رسد و این یک فاجعه وحشتناک است. این مشکل آنقدر عمیق است که اهالی منطقه سراوان را با مشکل های فراوانی مواجه کرده است. از بوی بد تعفن زباله ها گرفته تا بیماریهایی که گریبان اهالی را گرفته است.
کوه زباله
فاجعه از آنجایی بیشت
مربیشون قسط اول دستمزد ۱/۶ میلیون یوروییش رو به موقع گرفته،  تو بهترین منطقه تهران اسکان داده شده، واسه تیمش خریدهای میلیاردی انجام شده اما تیمش از دو بازی ۱ امتیاز گرفته و از صدر تا ذیل دست بکار شدن مشکلشو حل کنن. فقط امیدواریم برای خروج این تیم از بحران واسه دربی نقشه نکشن، سابقه نشون داده هروقت استقلال تو بحران بوده دیواری کوتاه‌تر از پرسپولیس برای خروجش پیدا نکردن 
دانلود رایگان آهنگ محسن چاوشی با متن دلم گرفته از دلم که از تو دوره خاطره هات همیشه در حال عبوره چیزی ازم نمونده و هنوز میسوزم یاد تو مثل آتیشه مثل تنوره. برای دانلود با کیفیت عالی و 320 بر روی دکمه ادامه مطلب کلید کنید.

ادامه مطلب
برای شروع این وبلاگ 
 
پلیکیشن Beauty Plus: کارخانه سلفی‌ سازی!فرض کنید که یک سلفی از خود یا با دوستان‌‌تان گرفته‌اید٬ اما حس می‌کنید که یک چیزی کم دارد. چیزی خاص و متفاوت. کمی جادو. کمی Blur. کمی خیال! اما وقتی که عکس را می‌بینید٬ هیچ‌کدام از این موارد را مشاهده نمی‌کنید و درمی‌یابید که تنها یک تصویر خشک‌ و خالی گرفته‌اید. آخر باید چکار کرد؟ این‌طوری‌که عکس‌ها را نمی‌توان حتی نگاه کرد؟ باید یک جادو و جنبلی رویش انجام شود؟ اما چگونه؟
لینک دا
برای شکایت باید به دادسرای جرایم رایانه ای مراجعه کرده و از طریق دادسرا
جهت تحقیقات بیشتر به پلیس فتا ارجاع خواهید شد. در این جور مواقع بهتر است
پیام ها را نگه داشت ، زیرا بازیابی پیام ها امر دشواریست و در مواردی
میسر نمی شود، اما با توجه به همان پیام اخر و تماس های صورت گرفته همسر
شما باید با به همراه داشتن کارت ملی و سند خط تلفن خود که مورد مزاحمت
قرار گرفته و تصویر پیامک به دادسرا مراجعه نمایند. پیشنهاد میدهم با
پشتیبانی اسنپ نیز تماس گر
بگو چرا بنویسم به دفتری که ندارمهنوز هم غزل از حال بهتری که، ندارم غم آنچنان نفسم را گرفته‌است که اینکامید بسته‌ام اما، به ساغری که ندارم دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندمهزار نامه به پای کبوتری که، ندارم؟ به رغم آن که نبودی، همیشه پایِ تو ماندمکه سخت مؤمنم اما، به باوری که ندارم اگرچه بافتنی نیست راه ِتا تو رسیدنبه جز خیال، ولی کار ِدیگری که ندارم شبیه ابر بهاری، دلم عجیب گرفتهکجاست شانه ی امن ِبرادری که ندارم؟ #سجاد_رشیدی_پور

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

CRM فارسی